
ما اکنون علاوه بر تعریف فناوری، میدانیم که مدیریت فناوری چیست و چرا باید به صورت یک سیستم عمل کند. اما همچنان یک سوال مهم باقیست و آن هم نحوه ارتباط مدیریت فناوری با سایر بخشها و به طور کلی سیستم کسب و کار میباشد؛ به عبارت دیگر ما باید بدانیم که مدیریت فناوری چگونه در یک کسب و کار عمل خواهد کرد و چگونه اهداف آن محقق میشود. قصد داریم در این مقاله که آخرین مقاله مربوط به فناوری و مدیریت آن است، به این موضوع بپردازیم.
از جمله مهمترین وظایف مدیریت فناوری، به عنوان یک سیستم، پاسخ به نیازمندیهای فناورانهای است که ریشه در اهداف استراتژیک و عملیاتی بنگاه اقتصادی دارد. همچنین به این موضوع اشاره شد که مدیریت فناوری به طور خلاصه باید مشخص کند چه زمانی به کدام فناوری نیاز داریم و چگونه باید آن را به دست آورده، از آن محافظت کنیم و بتوانیم بهترین بهره را از آن ببریم؛ بنابراین، به طور کلی مدیریت فناوری 5 وظیفه دارد که این وظایف یا کارکردها عبارتاند از:
- شناسایی
- انتخاب
- اکتساب
- بهرهبرداری
- محافظت
شناسایی
در فاز شناسایی فهرستی از گزینههای فناورانه موجود که میتوانند به ادامه مسیر رشد و توسعه بنگاه کمک کنند و پتانسیل پاسخگویی به نیازمندیهای فناورانه بنگاه را داشته باشند، تهیه میشود. در این قسمت فعالیتهایی مانند رصد فناوری از جمله مهمترین اقدامات به شمار میرود. برای شناسایی گزینههای فناورانه میتوان از روشهای مختلفی مانند شرکت در کنفرانسها، مطالعه مجلات تخصصی، شرکت در نمایشگاههای تخصصی، پرسوجو از تأمینکنندگان و انجام تحقیقات استفاده کرد که امروزه با توجه به رشد سریع فناوری و پخش شدن اطلاعات عملا این روشها بهینه نیستند.
انتخاب
پس از شناسایی باید گزینههای فناوری مناسب را انتخاب کرد. انتخاب فناوری در این فاز در گرو ارزیابی نیاز، ظرفیت و توانمندی داخلی بنگاه و ارزیابی ظرفیت و ارزش واقعی فناوری مورد نظر میباشد. علاوه بر شاخصهای متنوع مورد استفاده برای ارزیابی فناوری در این فاز، برای انتخاب نهایی فناوریها از روشهایی چون استفاده از نظر خبرگان، مطالعات آزمایشی، مدیریت سبد فناوری و تحلیلهای مالی نیز استفاده میشود که این روش ها نیز علاوه بر هزینهبر بودن، دارای خطای بالا هستند و میتوانند علاوه بر هزینههای مالی، هزینه فرصت جبرانناپذیری برای بنگاه به بار آورند.
اکتساب
پس از انتخاب فناوری، نوبت به انتخاب روش اکتساب فناوری میرسد. به طور کلی سه روش اصلی برای اکتساب فناوری وجود دارد که عبارتاند از:
- تحقیق و توسعه داخلی
- همکاریهای فناوری
- خرید فناوری
بنگاهها با توجه به عوامل متعددی از جمله اهمیت رقابتی فناوری، جایگاه فناوری در چرخه عمر، میزان توانمندیهای فناورانه بنگاه و زمانبندی اکتساب فناوری شیوه مناسب کسب فناوری را انتخاب میکنند. اما همانطور که واضح است انتخاب روش بر اساس معیارهای معرفی شده نیز خود یک پروسه بسیار پیچیده است که اگر همراه با مطالعه و مشاوره تخصصی انجام نگیرد، میتواند منجر به انتخاب روش اشتباه و در نهایت از بین رفتن نتیجه تلاشهای پیش از آن شود.
محافظت و بهره برداری
پس از طی تمام مراحل فوق، بنگاه باید سازوکارهای لازم برای محافظت از فناوری را با استفاده از روشهای قانونی چون ثبت پتنت، انعقاد قراردادها، کپی رایت و… فراهم آورد. پس از آنکه فناوری در اختیار قرار گرفت، بنگاه با فروش محصولاتی که فناوری در آن استفاده شده یا از فناوری برای تولید آن به کار گرفته شده است، از فناوری بهره برداری میکند. علاوه بر این بنگاهها میتوانند، در صورتی که استراتژی فناوری آنها اجازه دهد، با فروش فناوری (به خصوص فناوریهای بالغ) نیز کسب درآمد کنند.
همانطور که واضح است این 5 وظیفه یا کارکرد به هیچ وجه با یکدیگر رابطه خطی و یا حتی پیشنیازی ندارند. این بدان معنی است که یک بنگاه برای شروع فرایند مدیریت فناوری نیاز ندارد که حتما از شناسایی فناوری شروع کرده و پس از انتخاب و اکتساب آن به محافظت از آن و بهرهبرداری بپردازد. چرا که در واقعیت چه بسیارند بنگاههایی که فهرستی از فناوریهای جدید مورد نیاز تهیه کرده و پروتکل مشخصی برای محافظت و بهرهبرداری از آن دارند و در حال حاضر تنها مسئله ایشان انتخاب فناوری و روش کسب آن است و یا بنگاههایی که تنها مسئله مالکیت فکری برای آنها مهم است و سایر کارکردهای مدیریت فناوری برای آنها اهمیتی ندارد. حتی مثال دیگری که در تأیید خطی نبودن رابطه بین این کارکردها وجود دارد این است که یک بنگاه ممکن است نیاز به رفت و برگشت از یک کارکرد به کارکرد دیگر را داشته باشد، یعنی به طور مثال پس از شناسایی فناوریهای مورد نظر، نتواند هیچ کدام از گزینهها را انتخاب کند و مجبور بشود لیست جدیدی تهیه کند و در طی تهیه این لیست نیز به طور مداوم به ارزیابی و انتخاب بپردازد و این چرخه تا ابد ادامه پیدا کند. چرا که نیازهای فناورانه یک بنگاه پیشرو هیچگاه به پایان نخواهد رسید. به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که کارکردهای مدیریت فناوری در آن همانند تکههای مختلف پازل هستند و اجرای آنها ترتیب خاصی ندارد و متناسب با شرایط خاص بنگاه صورت میگیرد. با توجه به این رویکرد، مدیریت فناوری را میتوان هنر چیدمان صحیح کارکردها و فعالیتهای مدیریت فناوری دانست.
ارتباط کارکردهای مدیریت فناوری با فرایند کسب و کار
بر اساس کتاب مدیریت استراتژیک فناوری، کارکردهای مدیریت فناوری نیز مانند سایر کارکردهای کسب و کار در بطن فرایندها و روندهای سازمان به انجام میرسد. کارکردها و فعالیتهای مدیریت فناوری اغلب در سه فرایند کلان بنگاه شامل استراتژی، نوآوری و عملیات یکپارچه هستند. برای مثال انتخاب فناوری در ضمره فعالیتهای مربوط به استراتژی بنگاه، بهرهبرداری از فناوری در فرایند عملیات و اکتساب داخلی فناوری در غالب فرایند نوآوری به انجام میرسند.
چارچوب مذکور همچنین نشان میدهد از جمله مهمترین کارکردهای مدیریت فناوری کمک به فناوری و کشش بازار است و در این زمینه، از ابزارهایی مثل ایجاد تیمهای چند وظیفهای، طراحی نقشه راه، مدیریت سبد فناوری استفاده میشود. به عبارت دیگر، برای مدیریت کردن فناوری به صورت اثربخش و کاربردی باید جریانهای دانشی مناسبی میان ابعاد فنی و تجاری سازمان برقرار کرد تا کشش بازار و فشار فناوری متعادل شود و سازمان بتواند با اتکا به فناوری سود خلق کند و موقعیت پایدار برای خود ایجاد نماید. از سوی دیگر، تصمیمیات حوزه مدیریت فناوری، در بستری از شرایط محیطی بنگاه (داخلی و خارجی) اتخاذ میشود، مثل ویژگیهای ساختاری، اثربخشی سیستمها و زیرساختها، ویژگیهای فرهنگی بنگاه و همچنین چالشهای محیطی که بنگاه طی زمان با آن مواجه است. علاوه بر این، بررسی تعاریف و مدلهای کارکردی مدیریت فناوری نشان میدهد که بعضا به بعد زمان به صورت مستقیم در آنها اشاره نشده است. با این حال اهمیت همراستا کردن توسعه فناوری با نیازمندیهای کسب و کار در شرایطی که بازارها، محصولات و صنایع به سرعت در حال تغییر هستند، توجه به بعد نانوشته زمان را حیاتی میسازد. درک کامل ارتباط میان کارکردهای مدیریت فناوری با سایر فعالیتهای مدیریتی بنگاه بسیار ضروری است که برخی از این فعالیتهای سازمانی به صورت مستقیم نظام مدیریت فناوری را پشتیبانی میکنند.
سه مورد از مهمترین فعالیتهای پشتیبان مدیریت فناوری در یک سازمان عبارت اند از: مدیرت دانش، مدیریت پروژه و مدیریت نوآوری. برای مثال، هر فعالیت توسعه فناوری میتواند به عنوان یک پروژه در نظر گرفته شود که بنگاه برای انجام آن نیازمند دانش و مهارت مدیریت پروژه است. علاوه بر این، دانش سازمانی در تمامی کارکردهای مدیریت فناوری، وجود دارد که این مهم جاریسازی فعالیتهای مدیریت دانش در نظام مدیریت فناوری را حیاتی میسازد. در نهایت، توسعه فناوری به عنوان یکی از مهمترین ابعاد مدیریت فناوری همپوشانی زیادی با فرایند مدیریت نوآوری دارد. از این رو در جایی که صحبت از توسعه محصول یا فرایند جدید میشود، نقش مدیریت نوآوری بسیار پررنگ میگردد.
جمع بندی
مدیریت فناوری علیرغم تعریف ساده ای که دارد، علم و فرایندی بسیار پیچیده است که هر بخش از آن نیز پیچیدگیهایی دارد که بدون داشتن علم کافی و صرف هزینه و زمان هرگز به نتیجه نخواهد رسید. حال با همه این تفاسیر در شرایطی که تحقیق و توسعه داخلی بسیار زمانبر است و شرایط اقتصادی و سیاسی کشور ما اینگونه ایجاب میکند تا بسیار از فعالیتهای فناورانه و نوآورانه سازمان متوقف یا با سرعت کمتری پیگیری شوند، ارائه راهکارهایی همچون استفاده از کارگزارن تبادل فناوری و سامانههای نوآوری باز، بسیار هوشمندانه تلقی شده و جزو نیازهای اساسی نظام مدیریت فناوری بنگاههای ما به شمار میرود.